
هیچوقت کشتیهای پدر پهلوانش را ندید، اما تا دست راست و چپش را شناخت، گوشش از این حرف پرشد که «اسدالله! توی چوخه یکی باش مثل پدرت، حاجقنبر پهلوون.»
او با همین حرفها انگیزه پیداکرد و با راهنماییهای پدر پهلوانش در کودکی وارد چوخه شد. اولینبار پدر در خانه، چموخم گرفتن شال کمر و لنگ کمرانداختن را یادش داد. این حرفها درکنار توانمندی و علاقه او به چوخه، کار خودش را کرد و اسدالله در جوانی، یکی از کشتیگیرهای بنام توس شد که تا انتخابی تیم ملی پیش رفت. این عشق او را تا دهه سوم زندگیاش در میادین کشتی پرشور نگه داشت.
شهرآرامحله بهدنبال جمعکردن خاطرات پهلوانی از مردان کشتی توس، در این شماره، پای خاطرات اسدالله غلامی نشسته که معتقد است کشتی چوخه در قدیم مرام پهلوانی یاد میداد.
اسدالله قبل از اینکه پایش به گود چوخه برسد، کشتیگیر خانه پدری بود. تا چندبچه کنار هم جمع میشدند، به قول خودش حاجقنبر آنها را «به کشتی ول میداد»؛ تعریف میکند: پدر مرحومم، حاجقنبر، از پهلوانهای بنام توس بود که برای آقای مشار، ارباب توس، دشتبانی میکرد. هم به خاطر پهلوانی و هم بهدلیل دشتبانیاش روزی نبود که خانه ما در توس میهمان نداشتهباشد. هرکدام از میهمانها که بچه داشت، من را به کشتی با او ول میداد. سال ۱۳۴۲، درست پنجسالم بود که اولین کشتی را با بچهها در خانه گرفتم.
او میگوید: رفتوآمدمان با پهلوان احمد وفادار، از دوستهای صمیمی پدرم، زیاد بود. او هم من و پسرش، علی را زیاد به کشتی میانداخت. یک روز ناهار خانهشان دعوت بودیم؛ قبل پهنشدن سفره، پهلوان وفادار من و علی را به کشتی انداخت و گفت: «اسد! اگر تو ببری، میتوانی از گنجینه افتخارات من هرچه دوست داری، برداری و اگر علی برد، باید بابات یکی از قوچهای بزرگش را هدیه بدهد.» من، علی را بردم و یک تابلو از میان گنجینه پهلوان وفادار برداشتم.
کشتیگیرهای قدیم، نه برای قند و جایزه، بلکه برای گرفتن اعتبار وارد گود چوخه میشدند
او با همین تمرینها جلو چشم پدر، کشتی را یاد گرفت؛ «پدرم در مسابقات به تماشا میآمد. وقتی به خانه میرسیدیم، اشکالاتم را میگرفت و تمرین میداد. با همین روشها من در چوخه کشتیگیری شدم که هم از چپ و هم از راست بلدِ کار بودم و فن خودم هم لنگ به کمر بود.»
اسدالله غلامی آنقدر در چوخه گلاویز آدمهای مختلف شده است که آمار کشتیهایش را ندارد، اما خوب به یاد دارد سختترین کشتیها را با پهلوان حیدر فاتحی، علیاکبر حسنپور، رستم خرمایی و حسین بابازاده گرفتهاست.
او معتقد است کشتیگیرهای قدیم، نه برای قند و جایزه، بلکه برای گرفتن اعتبار وارد گود چوخه میشدند؛ «جنس لباسهای قدیم چوخه از برک و زبر بود و همیشه گردنهایمان زخم میشد. خلاف امروز که لباسها آستین حلقهای است، قدیم نیمآستین بود که کشتی را سخت میکرد. باوجود این، روش کشتی فقط گرفتن شال کمر و پاچه بود. اصلا خجالت میکشیدیم مثل امروزیها پشت زانو را بگیریم و دنبال این نبودیم که حریف را خوار کنیم. تا کمی خم میشد و امتیاز میداد، از حریف دست میکشیدیم.»
او که قند زیادی از این کشتیها به خانه برده است، بیشترینش را مربوط به جشنواره توس سال ۱۳۵۵ میداند و میگوید: در سهروز دوازدهبار کشتی گرفتم و قهرمان شدم که یک سکه پهلوی و چهارخروس لاری هدیه دادند. هدیههای مردمی هم ۱۸ هزارتومان شد که با آن تاکسی خریدم.
البته او با این قندها سعی کرده دل نیازمندان را هم شاد کند که خرید تلویزیون برای کارگری در توس، یکی از کارهای خیرخواهانه اوست.
* این گزارش پنجشنبه ۲۸ فروردینماه ۱۴۰۴ در شماره ۵۹۰ شهرآرامحله منطقه ۱۱ و ۱۲ چاپ شده است.